جدول جو
جدول جو

معنی پرده داری - جستجوی لغت در جدول جو

پرده داری
شغل و سمت پرده دار، دربانی
تصویری از پرده داری
تصویر پرده داری
فرهنگ فارسی عمید
پرده داری
(پَ دَ / دِ)
سمت حاجب. سمت پرده دار. سدانت. حجبه. حجابت. حاجبی، سرنگاهداری. پرده پوشی. سرپوشی. رازداری. ستّاری. سرنگهداری
لغت نامه دهخدا
پرده داری
سمت پرده دار حاجبی حجابت سدانت، دربانی، پرده پوشی
تصویری از پرده داری
تصویر پرده داری
فرهنگ لغت هوشیار
پرده داری
اگر بیند پرده داری پادشاه مصلح عادل می کرد، دلیل که وی به صلاح و به خیر گراید و مال حلال یابد. اگر بیند پرده داری پادشاه ظلم می کرد، دلیل که به فسادمایل شود و مال حرام یابد. جابر مغربی
اگر کسی به خواب دید، پرده داری می کرد، دلیل است حاجتی که دارد روا گردد و عزتش زیاده شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرده دری
تصویر پرده دری
فاش کردن راز کسی و رسوا ساختن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده سرای
تصویر پرده سرای
نغمه سرای، نغمه خوان، برای مثال مرغ زیرک نشود در چمنش پرده سرای / هر بهاری که ز دنباله خزانی دارد (حافظ - ۲۵۸ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
خیمه شب بازی، در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسک ها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی به وسیلۀ سیم یا نخ به حرکت می آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن ها حرف می زند (می زنند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مردم داری
تصویر مردم داری
مدارا و ملاطفت، خوش رفتاری با مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده دانی
تصویر خرده دانی
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده دار
تصویر پرده دار
کسی که در قدیم در دربار پادشاهان و بزرگان مراقب بار یافتن اشخاص بوده، حاجب، دربان، برای مثال آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست / خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست (سعدی - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده کاری
تصویر خرده کاری
انجام کارهای کوچک و جزئی، کنایه از به دقت انجام دادن کاری
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرده برداری
تصویر پرده برداری
عمل برداشتن پرده از روی چیزی، مثل مجسمه ای که تازه ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ دَ)
هتک. هتک ستر. تهتک. هتاکی. تندید. اذاعۀ سر. مقابل پرده داری، پرده پوشی:
هزار بار بگفتم که راز عشق ترا
نهان کنم نکنم بی دلی و پرده دری.
سوزنی.
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوۀ او پرده دری بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
حاجب. (دهار). سادن. خرم باش. دربان. (غیاث اللغات) :
چنین گفت با پرده داران اوی
پرستنده و پایکاران اوی.
فردوسی.
چو خاقان برفت از پس شهریار
عنانش گرفت آن زمان پرده دار.
فردوسی.
بیامد بر سام یل پرده دار
بگفت و بفرمود تا داد بار.
فردوسی.
ز پرده درآمد یکی پرده دار
بنزدیک سالار شدهوشیار.
فردوسی.
که آگه شدی زان سخن شهریار
بدرگاه بر، بود یک پرده دار.
فردوسی.
بشد پرده دار گرامی روان
چنین تا در خانه پهلوان.
فردوسی.
قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار.
منوچهری.
پس یک شب در آن روزگار مبارک پس از نماز خفتن پرده داری که اکنون کوتوال قلعۀ بیکاوندست... بیامد. (تاریخ بیهقی). روزی سخت باشکوه بود و حاجبی چند سپاهدار و پرده دار. (تاریخ بیهقی). پرده داری و سپاهداری نزدیک اریارق رفتند. (تاریخ بیهقی) .این مقدار شنیده ام (عبدوس) که یکروز بسرای حسنک شده بود (بوسهل) بروزگار وزارتش پیاده و بدراعه، پرده داری بر وی استخفاف کرده بود و وی را بینداخته. (تاریخ بیهقی). یکشب... پرده داری... بیامد و مرا که عبدالغفارم بخواند و چون وی آمدی بخواندن من، مقرر گشتی که به مهمی مرا خوانده می آید، ساخته برفتم با پرده دار. (تاریخ بیهقی).
فروهشت مر پرده را پرده دار
ببوسید پس نامه را شهریار.
شمسی (یوسف وزلیخا).
پرده دارا تو یکی درشو و احوال ببین
تا چگونه ست بهش هست که دلها درواست.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 29).
پردۀ شب درگهت را پرده گشتی
گر اجازت یافتی از پرده دارت.
انوری.
هر که را عون حق حصار شود
عنکبوتیش پرده دار شود.
سنائی.
مرغان بر در بپای عنقا در خلوه جای
فاخته با پرده دار گرم شده در عتاب.
خاقانی.
رحمت میر بار جلال اوست و عزت پرده دار کمال او. (راحهالصدور راوندی).
هزار محنت و خواری تحمل افتد بیش
کمینه ناخوشی پرده دار و حاجب بار.
کمال اسماعیل.
آنجا که عقل و همت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست.
سعدی.
هر که را زهد پرده دار شود
محرم وحی کردگار شود.
اوحدی.
مغنی از آن پرده نقشی بیار
بیین تا چه گفت از درون پرده دار.
حافظ.
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست.
حافظ.
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.
حافظ.
، ستار. (دهار). پرده پوش. سرپوش. سرنگاهدار. سرنگهدار. رازدار. امین. مقابل پرده در:
زآنکه آنرا که آرزو طلب است
پرده در روز و پرده دار شب است.
سنائی.
بپای پردگیان را بغرچگان مگذار
که پرده دار نباشد که پرده در نبود.
سوزنی.
دو همجنس دیرینۀ هم قلم
نباید فرستاد یکجا بهم
چه دانی که همدست گردند و یار
یکی دزد گردد دگر پرده دار.
سعدی.
- پرده دار فلک، کنایه از ماه است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرده دوزی
تصویر پرده دوزی
پیشه آن کس که پرده دوز است، دکان پرده دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عهده داری
تصویر عهده داری
به عهده داشتن تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
بخوشی و نیکی رفتار کردن مماشات با خلق خدا پاس خاطر مردم داشتن: ز دست ما اسیران پاس دلها بر نمی آید برنگ سرمه مردم داری از ما بر نمی آید. (شفیع اثر) (ایهام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
لعبت بازی خیال بازی شب بازی خیمه شب بازی: (ور بشاهی سر فرازی میکنی طفل راهی پرده بازی میکنی) (عطار اسرار نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پایی
تصویر پرده پایی
پاپرده دار، جمع پرده پاییان
فرهنگ لغت هوشیار
خانه موقت از خیمه و چادر سرا پرده، اندرون خانه حرم حرمسرا پرده سرا شبستان، نغمه سرای نغمه خوان مطرب، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده سازی
تصویر پرده سازی
ظاهر سازی تزویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده قمری
تصویر پرده قمری
پرده ناژو (ناژو قمری برهان) زبانزد خنیا، پرده ایست ازموسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کاری
تصویر خرده کاری
عمل خرده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده دار
تصویر پرده دار
حاجب، دربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده دری
تصویر پرده دری
افشا سر هتک هتاکی ستر مقابل پرده داری پرده پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده دار
تصویر پرده دار
دربان، حاجب، کسی که در قدیم در دربار پادشاهان مسئول بار دادن بود
فرهنگ فارسی معین
((~. بَ))
برداشتن پرده از روی چیزی و به تماشا گذاشتن آن به نشانه آغاز بهره برداری یا نمایش، آشکار ساختن یک راز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرده بازی
تصویر پرده بازی
مکر، فریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنده داری
تصویر زنده داری
احیاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرده دار
تصویر پرده دار
آغاجی
فرهنگ واژه فارسی سره
حاجب، دربان، پرده پوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخ چشمی، هتاکی، هتک
متضاد: پرده پوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خنده داری
تصویر خنده داری
Laughableness, Funniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خنده داری
تصویر خنده داری
забавность , смешливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خنده داری
تصویر خنده داری
Lustigkeit, Lächerlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی